راستینراستین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

راستین جون :گل باغ زندگی

راستینِِ عاشق

میدونم بیشتر بچه ها آب بازی رو دوست دارن راستین گلم هم جز اون نی نی هایی که عاشق آب بازیی و از حموم بیرون اومدنی حسابی گریه میکنه اگه کاریش نداشته باشی ساعت ها تو حمام آب بازی میکنه هر چقدر هم سر وبدنش وبشوری کاری نداره خوشبختانه از نوزادی همین طوره ...
11 آذر 1391

بابا گفتن راستین

امروز 8آذر راستین برای اولین بار گفتی بابا وهر وقت بابا رو میدیدی میگفتی بابا و ما کلی ذوق کردیم وهمینطور امروز برای اولین بار وقتی بابا میرفت مغازه کلی گریه کردی البته صبح وبعدازظهر که بابا میره تو خواب میشی امروز بیدار بودی و رفتنش ودیدی.الان چند مدت با غلتیدن های متوالی وچرخیدن دور خودت خودتو به هر جایی کهمیخوای میرسونی و زیر میز وگوشهای اطاقها گیر میکنی وگریه میکنی الانم اینجا داری نق میزنی که بغلت کنم بیای موس واز دستم بگیری منم تو صورتت نگاه نمیکنم چون میدونم گریه میکنی . الان به هدفت رسیدی و موس ومثل گوشکوب به همه جا می کوبی ونانای و می کنی در دو حالت پاتو به شدت به زمین میکوبی یکی وقتی خیلی خوشحالی و وقتی که میخو...
9 آذر 1391

اولین ماه محرم وحضور راستین

اولین سال شرکت راستین تو عزاداری محرم اول شرکت در مراسم دسته حسینیه اعظم واهدای گوسفندنذری به دسته    بخش کوچکی از احشام نذری به دسته وصبح تاسوعا شرکت در همایش شیر خوارگان حسینی  ترنم و تبسم که با هم به همایش رفته بودیم   ...
6 آذر 1391

یا حسین

    آبروی حسین به کهکشان  می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد   عالم همه محو گل رخسار حسین است ، ذرات جهان درعجب از کار حسین   است . دانی که چرا خانه ی حق گشته سیه پوش ، یعنی که خدای تو   عزادار حسین است   ...
3 آذر 1391

نشستن راستین

٢٨آبان برای کنترل پایان 8ماهگی پیش دکترت رفتیم خانم دکتر به قدری ازت تعریف کرده همش میگفت راستین پسر اجتماعی وخونگرمی هست بعدشم کلی برای خودت نانای گفتی و نانای کردی دکتر کلی ذوق کرده بود میگفت خودش می خونه خودشم میرقصه بعدم گفت دور بر راستین بالش بزارین بشینه ولی تو خودت بدون بالش میشنی و گاهی هم یه هویی میوفتی ودر حین اوفتادن چشمای خوشگلت ومیبندی یه واکنش طبیعی در حین اوفتادن حالا دوروبرت ونرم میکنم که اگه بیوفتی هیچیت نشه عزیزم آماده برای رفتن به تولد پسر عمو برسام بابا جون خیالت راحت اصلأ دیده نمیشی   ...
1 آذر 1391